3
ولي من اين طور نبودم ، هيچ وقت چيزي جز سفارشم نمي گفتم ، ك ه آن هم البته هميشه يك چيز بود : اسپاگتي با كره ، گوشت
گوساله ي پخته و سبزيجا ت ؛ چون من رژيم داشتم ؛ هيچ وقت هم دخترها را به اسم صدا نكردم هر چند اسم هاشان را هم ياد
صداشان كنم تا هيچ اثري از آ شنايي در صحبتم نباشد . اين رستوران را اتفاقي « سينيورا » گرفته بودم ، ولي ترجيح مي دادم همچنان
پيدا كرده بودم ، خدا مي داند چند وقت هر روز ب ه آن جا سر مي زدم ، ولي مي خواستم احساس كنم گذري هستم ، امروز اين جا هستم و
فردا جاي ديگر، و گر ن ه اين جاي خاص اعصابم را داغا ن مي كرد.
5 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/02/08 - 01:09 در داستانک